2-2-1- رابطهی هوش هیجانی با مشکلات رفتاری درونساز
گروهی از پژوهشها در رابطه با مؤلفههای هوش هیجانی و مشکلات درونساز فرد نظیر افسردگی و اضطراب انجام شده است که نشاندهنده همبستگی این متغیرها است. از جمله پژوهشهای انجام شده در خارج از ایران در این زمینه میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
سیاروچی، دیان و آندرسون (2002) دریافتند که دانشآموزان با رفتار مخرب، در مؤلفههای هوش هیجانی به خصوص در توانایی درک، فهم و مدیریت هیجان نقص دارند. این تفاوت در مؤلفههای هوش هیجانی در دانشآموزان با رفتار مخرب و غیر مخرب و با نمرههای بالاتر در مقیاسهای اضطراب و افسردگی در نوجوانان با مشکلات رفتاری ارتباط داشت.
شولتز و براون[1] (2003) رابطهی بین هوش هیجانی و افسردگی، اضطراب و مفهوم خود را بر دانشآموزان دبیرستانی 15-12 ساله مورد تحقیق قرار دادند و نتیجه گرفتند که نوجوانان با رفتار مخرب، نقص در هوش هیجانی به ویژه در تواناییهای دریافت، ادراک و مدیریت هیجانات دارند. گروه نمونه، تفاوت بارزی در درجهی افسردگی، نسبت به گروه نوجوانان بههنجار داشتند.
باستین، برنز و نتلبک[2](2005) نیز در بررسی رابطهی هوش هیجانی با اضطراب اشاره مینمایند که مؤلفههای هوش هیجانی در کاهش اضطراب تأثیر بسزایی دارد. هم چنین، نتایج نشان میدهد که هوش هیجانی بالا با رضایتمندی از زندگی، حل مسأله و مهارت های مقابلهای رابطه دارد. دانی، جانستون، راچل، کانستوق، تاکول و شویتزر[3](2008) دریافتند که بین شدت افسردگی و مدیریت هیجان رابطه وجود دارد.
جاکوبز، اسنو، گراکی، ویتیلینگام، بلیر، چارنی، پین و بلیر[4](2008) در مطالعهای به رابطهی بین هوش هیجانی و اضطراب اجتماعی دست یافتند. به طوری که افرادی که نمرهی بالایی در هوش هیجانی کسب کردند، اضطراب اجتماعی کمتری گزارش کردند. هم چنین نتایج حاکی از این بود که این افراد از راهبردهای هوش هیجانی کمتری در این موقعیتها استفاده میکردند.
سیو[5](2009) به بررسی رابطهی بین ویژگیهای هیجانی و مشکلات رفتاری درونساز در نوجوانان هنگ کنگ پرداخت و متذکر شد که هر چهار مؤلفهی خود آگاهی و تنظیم هیجان، آگاهی از هیجانهای دیگران، مهارتهای اجتماعی و استفادهی مثبت از هیجانها با مشکلات رفتاری درونساز مانند اضطراب و افسردگی رابطه دارد. این پژوهش نشان داد که افرادی که از مهارتهای خودمدیریتی که از ابعاد هوش هیجانی است، برخوردار هستند، میزان کمتری از اضطراب را تجربه میکنند. هم چنین، هوش هیجانی پایین در افراد، با افسردگی رابطهی منفی دارد. بدین معنی که هر چه مهارتهای هیجانی در نوجوانان کمتر باشد، حالتهای افسردگی در آنها بیشتر است. یافتههای تحقیق متینگلی (2010) مؤید آن است که مشکلات رفتاری درونی از قبیل اضطراب، ترس، افسردگی و شکایات جسمانی با هوش هیجانی رابطه منفی دارد. بهویژه نتایج نشان میدهد که بعد مدیریت هیجان پیشبینی کنندهی بهتری برای مشکلات درونساز است.
در ایران نیز گروهی مطالعات در زمینهی مؤلفههای هوش هیجانی با مشکلات رفتاری درونی صورت گرفته است که بدین قرار است.
محمودی، جنتی، شروفی، حیدری و جعفری (1381) مطالعهای با عنوان تأثیر آموزش قاطعیت به عنوان یکی از مؤلفههای هوش هیجانی بر میزان اضطراب تحصیلی انجام دادند. در این پژوهش طی برنامهی 6 هفتهای آموزش قاطعیت برای دانشآموزان پسر 11 تا 16 ساله دارای اضطراب تحصیلی به این نکته دست یافتند که آموزش قاطعیت به عنوان یک روش غیردارویی میتواند میزان اضطراب تحصیلی شدید و نیز میانگین اضطراب را کاهش داد.
پژوهشی در رابطه با هوش هیجانی و اضطراب آموزشگاهی توسط میری و بورنگ (1386) انجام گرفت. این محققان دریافتند که هرچه مؤلفههای بیشتری از هوش هیجانی نظیر خودآگاهی، خودکنترلی و خودانگیزی در دانشآموزان دبیرستانی رشد یابد، اضطراب آموزشگاهی کمتری در آنها بهوجود میآید. در این پژوهش مشخص گردید دانشآموزانی که از خودآگاهی بالایی برخوردار هستند، از تواناییها و علاقهمندیهای خود نسبت به دیگران بیشتر آگاه هستند و این امر به بهبود کارآیی آنان منجر میشود. یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که دختران میزان اضطراب بیشتری را در مقایسه با پسران تجربه مینمایند. در ضمن پسران از مهارتهای اجتماعی بیشتری نسبت به دختران برخوردار بودند.
در مطالعهای دیگر که در زمینهی تأثیر ابراز هیجان به عنوان یکی از مؤلفههای هوش هیجانی با افسردگی انجام گرفت، رمضانی، احمدی و موسوی (1387) به این نکته پی بردند که بیان هیجان به صورت نوشتاری در کاهش علائم افسردگی تأثیر دارد. به عبارتی، افشای هیجانی موجب کاهش فشار روانی وارد شده به سیستم شناختی فرد شده و از این طریق میزان کارآیی شناختی افراد را بهبود میبخشد. نتایج مصاحبه بالینی پس از اتمام دورهی آزمایش نشان داد که اغلب اعضای گروه آزمایش احساس بهبودی زیادی در علائم افسردگی بهخصوص در کاردکردهای جسمانی نظیر خواب، تغذیه و خستگی داشتهاند. همینطور این افراد بیان کردند که بهبودی قابل ملاحظهای را در ابعاد شناختی مانند تمرکز، توجه و افکار منفی کسب کردهاند. این افراد با راهبرد رویارویی با تجارب آسیبزا نظیر از دست دادن یک عزیز یا شکستهای عاطفی قادر شدهاند تا رویدادهای زندگی را مورد بازبینی قرار دهند و به درک بهتری از شرایط دست یابند و معنای تازهای در این رویدادها کشف کنند.
شهنی، مکتبی، شکرشکن، حقیقی و کیانپور (1388) ذکر میکنند که هوش هیجانی بر کاهش اضطراب اجتماعی تأثیر دارد. در واقع توجه به هیجانها، آگاهی از احساسات و نحوهی واکنش جسمانی بدن و شناخت هیجانهایی که استرسزا هستند، به افراد کمک مینماید تا به گونهای مؤثر با هیجانهای منفی برخورد نموده و بر آنها مدیریت داشته باشند.
در پژوهشی دیگر احمدی، رمضانی، عبداللهی، نجفی و ربیعی (1390) به این نتیجه رسیدند که بروز هیجانات به صورت گفتاری و نوشتاری باعث کاهش علائم افسردگی، اضطراب و استرس در افراد دارای این علائم بالینی میشود. دلیل اثربخش بودن بروز هیجانات به صورت گفتاری یا نوشتاری آن است که فرد با تجارب هیجانی خود روبرو میشود و این هیجانات را بازنگری و سازماندهی میکند. در ضمن اثر بخشی افشای هیجانی ارتباط تنگاتنگی با عمق آن دارد. به این معنی که هر چه فرآیند افشاء عمیقتر صورت گیرد، اثرات مثبت آن بیشتر است. افشای هیجانی عمیق در افراد باعث میشود فرآیند بازداری در هم شکسته شده و فرد را با هیجانها و احساسات منفی عمیق که برای وی ناراحتکننده است، روبرو سازد. افشای این هیجانها به دلیل یادآوری مجدد آنها، در کوتاه مدت فرد را تحت تأثیر قرار میدهد ولی در بلند مدت در سازمان روانی فرد جذب شده و به صورت تجربهای عادی به نظام روانشناختی فرد باز میگردد.
- ۹۵/۰۵/۰۱